برای خرید همچین جهیزیه ای به خودم افتخار میکنم 💪

آبان 29, 1401
یادداشت

خاطره ای که میخوام براتون تعریف کنم مربوط به خرید جهیزیه خودمه و هنوز بعد گذشت 2 سال با افتخار اون رو برای همه تعریف میکنم . اگر میخواین بدونین چرا حتما خاطره منو بخونین . من و همسرم توی دانشگاه با هم آشنا شدیم هر دو هم سن بودیم و توی رشته معماری با هم درس میخوندیم . ترم 3 بودیم که متوجه شدیم یک شرکت معماری کارآموز میگیره با همسرم که اون موقع فقط همکلاسی بودیم رفتیم اونجا و فرم پر کریدم . از بین اون همه آدم که برای کار آموزی اومده بودن ما و 8 نفر دیگه برای کار آموزی قبول شدن . مدت کار آموزی 4 ماه بود و توی اون مدت ما به صورت رایگان برای اون شرکت کار میکردیم ولی در عوض اون ها هم موارد لازم رشتمونو برای وارد شدن به بازار کار بهمون یاد میدادن . من از بچه های سال بالایی که این شرکت و بهمون معرفی کرده بودن شنیده بودم که اگر توی دوران کارآموزی جوری باشی که ازت راضی باشن توی همون شرکت به عنوان نیرو استخدامت میکردن . به خاطر همین از همون روز اول کارآموزی سعی کردم تمام تلاشمو کنم تا اگر شد همون جا مشغول به کار شم .

این 4 ماه مثل برق و باد گذشت و من و همسرم هر روز به جز دانشگاه اونجا هم همو میدیدیم همین باعث شده بود که بیشتر با هم آشنا شیم و یه جورایی از هم خوشمون بیاد تا روزی که همسرم دلو زد به دریا و گفت که از من خوشش میاد از اونجا رابطه ما شکل گرفت . شاید اولش اصلا بحث ازدواج و تشکیل خانواده در میون نبود اما توی حرفامون بار ها اینو گفته بودم که اگر یه روزی بخوام ازدواج کنم دلم میخواد تمام جهیزیه و سیسمونی و خونه و مراسم و هر چیز دیگرو خودم و همسرم با همکاری هم جلو ببریم نه با کمک خانواده هامون و خداروشکر همسرم هم با نظر من موافق بود . زمانی که این 4 ماه تموم شد از بین اون 10 نفر و یک گروه 10 نفره دیگه که یک ماه قبل از ما شروع به کارآموزی کرده بودن کلا 4 نفر انتخاب شدن که اونجا کار کنن من و همسرم هم جزو اون 4 نفر بودیم . اصلا تو پوست خودمون نمیگنجیدیم خیلی خوشحال بودیم از این که سر کار هم با همیم و از همه مهم تر یک منبع درامد داریم .

من هر چی درامد داشتم و پس انداز میکردم و به پول تو جیبی که بابام بهم میداد بسنده میکردم . چند ماهی گذشت تا این که رابطه من و همسرم جدی تر شد و یواش یواش حرف ازدواج پیش اومد و یه مرحله رفتیم جلوتر اونجا بود که با همسرم تصمیممونو عملی کردیم . میخواستیم حساب مشترک باز کنیم که چون هیچ نسبتی نداشتیم نمیشد به همین خاطر یه حساب به نام من باز کردیم و از اون ماه یه قسمتی از درامدمون رو به صورت مشترک میریختیم تو اون حساب تا وقتش برسه . حدود 3 سال بود که توی اون شرکت کار میکردیم و دیگه لیسانسمونم گرفتیم و داشتیم برای فوق لیسانس درس میخوندیم . پولی هم که توی حساب مشترکمون قابل توجه شده بود به همین خاطر تصمیم گرفتیم تا قبل از شروع مقطع ارشد همدیگرو به خانواده هامون معرفی کردیم . خدارو شکر تمام مراحل آشنایی خانواده ها و نامزدی ما بدون هیچ مشکلی گذشت . وقتی این موضوع رو با خانواده هامون در میون گذاشتیم که میخوایم خودمون به صورت مشترک هزینه های ازدواج و جهیزیه رو به عهده بگیریم اول اصلا اجازه نمیدادن اما بلاخره راضیشون کردیم .

از فردای روز نامزدی شروع کردیم به برنامه ریزی کردن اول از همه رفتیم دنبال وام ازدواج . وام ازدواجمون که آماده شد اون پول رو هم روی بقیه پس انداز مشترکمون گذاشتیم و تمام هدایای نامزدیمون رو هم روی همون پول گذاشتیم . حالا باید یه برنامه ریزی دقیق میکردیم . البته قرار بود بعد از این که مقطع ارشدمون تموم شد زندگی مشترکمون رو شروع کنیم پس هنوز دو سال وقت داشتیم . از همه مهم تر نیازی نبود بیشتر پس اندازمون رو همین الان برای اجاره یا رهن یه خونه بدیم . پس شروع کردیم به خرید لوازم . از وسایل ضروری هم شروع کردیم و همرو هم با مشورت و نظر جفتمون خریدیم . توی یک سال تونستیم هر چیزی که نیازه رو بخریم . تقریبا پس اندازمون داشت تموم میشد برای همین تصمیم گرفتیم بیشتر کار کنیم . همسرم بعد شرکت میرفت آژانس کار میکرد و من هم در اوقات بیکاری پروژه بچه های سال پایینی رو انجام میدادم . شاید مبلغش زیاد نبود ولی بازم خوب بود . بعد 7 – 8 ماه پول برای اجاره یه خونه کوچیک داشتیم ولی اینجوری برای عروسی و بقیه چیزا پول کم میاوردیم پس تصمیم گرفتیم بدون عروسی و فقط با یه مهمونی کوچیک که توی خونه خودمون برگزار میشه بریم سر خونه زندگیمون و بهجاش خونه اجاره کنیم .

هنوز توی دلم ناراحت بودم که چرا نمیتونم عروسی داشته باشم ولی خودمو مجاب میکردم که این یه تصمیم بزرگه که با همسرم دوتایی گرفتیم پس باید یه سری سختی هارم تحمل کرد . تازه میخواستیم بریم دنبال خونه برای اجاره بگردیم که متوجه شدیم پدر شوهرم و پدر خودم به جای هزینه عروسی و جهیزیه که نزاشتیم برامون هزینه کنن یه خونه خریدن برامون که سه دنگش به نام من خورد و سه دنگش به نام همسرم . با این که نمیخواستیم کمک کسی رو قبول کنیم اما به عنوان هدیه ازدواج این خونه رو از پدرامون قبول کردیم . واقعا خوشحال بودم چون حالا میتونستم عروسی بگیرم . وسیله هامونو چیندیم توی خونمون و درست 2 ماه بعد از دفاع پایان نامه ارشد عروسی ما با خوبی و خوشی برگزار شد .

شاید کمتر دختری حاضره با این شرایط ازدواج کنه و انقد به خودش سختی بده ولی من به خودم و همسرم افتخار میکنم که دوتایی این زندگی رو ساختیم .

4.4/5 - (13 امتیاز)

7 دیدگاه در “برای خرید همچین جهیزیه ای به خودم افتخار میکنم 💪

  1. sara گفت:

    ای بابا الان که دیگه دخترا و پسرا اصلا هیچکدوم به فکر پدر مادراشون نیستن همه میخوان یه جوری ازشون یه چیزی بکنن حتی اگر خرج غیر ضروری باشه .

    1. parisa گفت:

      واقعا باعث تاسفه

  2. جیران گفت:

    واقعا هم افتخار داره الان زندگیا یه جور شده دو تا خانواده و دختر و پسر جمع میشن باز نمیتونن یه زندگی و جمع کنن شما دوتا تنهایی تونستین جمعش کنین دست مریزاد داره والا

    1. parisa گفت:

      واقعا هم همینطوره

  3. donya گفت:

    همچین افتخارم نداره والا وام ازدواجتونو گرفتین که همه میگیرن حالا خودتون رفتیم خریدین افتخار داره مگه بعدم خونه هم که دادن بهتون چیزی که خیلی از جوونا تو ارزوی اونن یکم واسه خودت نوشابه باز کن

    1. parisa گفت:

      الان با این گرونیا با 10 تا وام ازدواجم نمیشه هم جهاز خرید هم عروسی گرفت دوست عزیز

  4. محمدی گفت:

    کاش همه دختر خانم ها مثل شما فکر میکردن و انقدر عقده چیزایی که تو خونه باباشون نداشتن رو نیارن وسط زندگی متاهلی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *